جدول جو
جدول جو

معنی در بر - جستجوی لغت در جدول جو

در بر
(دَ رِ بَ)
دهی است جزء دهستان رودبار بخش طرخوران شهرستان اراک، واقع در 24هزارگزی شمال باختری طرخوران. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از در بر کشیدن
تصویر در بر کشیدن
در آغوش کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از در بر گرفتن
تصویر در بر گرفتن
شامل بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از در بردن
تصویر در بردن
چیزی یا کسی را ربودن و با خود بردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دربر
تصویر دربر
در بغل، در کنار، در سینه
دربر داشتن: در بغل داشتن، شامل بودن
دربر کشیدن: در آغوش کشیدن
دربر گرفتن: شامل بودن
فرهنگ فارسی عمید
(دَ بَ)
در اصطلاح هندسه دارای ده ضلع. کثیرالاضلاع ده ضلعی. ذوعشره اضلاع. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دَ بَ)
ده کوچکی است از دهستان اورامان لهون بخش پاوه شهرستان سنندج. واقع در 24هزارگزی شمال باختری پاوه و کنار راه اتومبیل رو پاوه شهرستان سنندج. واقع در 24هزارگزی شمال باختری پاوه و کنار راه اتومبیل رو پاوه به نوسود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ بَ)
ده کوچکی است از بخش ماهان شهرستان کرمان. واقع در 16 هزارگزی خاور ماهان و 14هزارگزی راه شوسۀ کرمان بم. مزرعۀ مهدی آبادجزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دَ بُ)
آلتی فلزین از گچ بران. (یادداشت مؤلف).
- دم بر دوسر، دم بری که دو سر داشته باشد و آن آلتی فلزی است از گچ بران. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دربر
تصویر دربر
در کنار، در سینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در بر کشیدن
تصویر در بر کشیدن
در کنار گرفتن در آغوش کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
در مواجه روبرو. مقابل روبرو، بمثابه بمنزلت. توضیح باین معنی لازم الاضافه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در گر
تصویر در گر
کسی که شغلش ساختن آلات چوبی است نجار چوب تراش
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که از خاندان و خانه خود آواره شده. بی خانمان آواره سرگردان خانه بدوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در برابر
تصویر در برابر
متضاد، تضاد، در مقابل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از در بر گیرنده
تصویر در بر گیرنده
حاوی، متشکل از
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دردبر
تصویر دردبر
آسپیرین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از در بر داشتن
تصویر در بر داشتن
Contain
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از در بر گرفتن
تصویر در بر گرفتن
Envelop, Subsume
دیکشنری فارسی به انگلیسی
فرار کن
فرهنگ گویش مازندرانی
دم در، قسمت پایین در
فرهنگ گویش مازندرانی
برنده، رباینده، قاطع، کسی که کاری را به راحتی به پایان
فرهنگ گویش مازندرانی
پاشنه ی در
فرهنگ گویش مازندرانی
فرار کن
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از در بر گرفتن
تصویر در بر گرفتن
обвивать , включать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از در بر داشتن
تصویر در بر داشتن
содержать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از در بر گرفتن
تصویر در بر گرفتن
einhüllen, einbeziehen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از در بر داشتن
تصویر در بر داشتن
enthalten
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از در بر گرفتن
تصویر در بر گرفتن
обгорнути , включати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از در بر داشتن
تصویر در بر داشتن
містити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از در بر گرفتن
تصویر در بر گرفتن
owijać, zawierać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از در بر داشتن
تصویر در بر داشتن
zawierać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از در بر گرفتن
تصویر در بر گرفتن
包围 , 包含
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از در بر داشتن
تصویر در بر داشتن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از در بر گرفتن
تصویر در بر گرفتن
envolver, englobar
دیکشنری فارسی به پرتغالی